جدول جو
جدول جو

معنی ور بیاردن - جستجوی لغت در جدول جو

ور بیاردن
چپ و راست زدن تفنگ در هدف گیری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

خطای شلیک به سمت بالای هدف در نشانه گیری تفنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
هم آوردن، گرد آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
هجوم آوردن، یورش بردن
فرهنگ گویش مازندرانی
هم آوردن، به هم رساندن، چسباندن
فرهنگ گویش مازندرانی
حمله کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
لاغر شدن، کم توان شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
نر بخاردن
فرهنگ گویش مازندرانی
با فشار کسی را وادار به اقرار کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
فاسد شدن گندم و غله در اثر گرما
فرهنگ گویش مازندرانی
ترسانیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
برگرداندن نظر و رأی کسی، مشورت کردن، دچار سرزنش و سرکوفت
فرهنگ گویش مازندرانی
عمل آوردن و پردازش کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی را به حرف آوردن، کسی را وادار به سخن گفتن نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
فشار آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره شدن پارچه، از کوره در رفتن ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
تب کردن، شدت گرما که بر اثر آن زراعت تباه شود، به درد آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دنبال اثر و نشانه ی چیزی رفتن، رد چیزی را تعقیب نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
سؤال کردن، اقرار گرفتن، خسته شدن، ورم کردن مچ دست در اثر
فرهنگ گویش مازندرانی
جوش آمدن و فاسد شدن ماست
فرهنگ گویش مازندرانی
پس آوردن، بازگرداندن چیزی به جای خود
فرهنگ گویش مازندرانی
روبرو شدن، مقابل شدن، ناراحت شدن، برخوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بیرون آوردن چیزی از جایی
فرهنگ گویش مازندرانی
باد آورده، چیزی که راحت به دست آید
فرهنگ گویش مازندرانی